سلام بیشتر تنها هستم،به نوشتن وشعرعلاقه زیاد دارم
  • 6 Posts
  • 3 Photos
  • 1 Videos
  • Lives in اردبیل،شهرک کارشناسان
  • From اردبیل
  • مرد
  • Single
  • 01/10/1363
  • Followed by 9 people
  • Friends 8 people
Pinned Post
عمر من غارت شد و غارت‌گر از من دور شد
من صبوری کردم و تاراج‌گر مغرور شد

عمر من همراه با تکرار روز و شب گذشت
شمع فانوس جوانی دم به دم کم نور شد

راه را از چاه در هر لحظه‌ای باید شناخت
یک قدم غافل شدم ،یک عمر راهم دور  شد
عمر من غارت شد و غارت‌گر از من دور شد من صبوری کردم و تاراج‌گر مغرور شد عمر من همراه با تکرار روز و شب گذشت شمع فانوس جوانی دم به دم کم نور شد راه را از چاه در هر لحظه‌ای باید شناخت یک قدم غافل شدم ،یک عمر راهم دور  شد
.
.
3
0 2 0
  • عمر من غارت شد و غارت‌گر از من دور شد
    من صبوری کردم و تاراج‌گر مغرور شد

    عمر من همراه با تکرار روز و شب گذشت
    شمع فانوس جوانی دم به دم کم نور شد

    راه را از چاه در هر لحظه‌ای باید شناخت
    یک قدم غافل شدم ،یک عمر راهم دور  شد
    .
    2
    0 0 0
  • ‌⚜️ farhad⚓🖤⚓ Tanha ⚜️


    دل به دام زلف تو  جانا گرفتار آمده 
    شوق دیدارت به جانم بس شرر بار آمده 

    عطرتوپیچیده و آتش دلِ مجنون زده
    جلوهء ماهِ رُخت خوش بر شبِ تارآمده 

    مستی از چشمان تو حال دلم را تازه کرد 
    باده از لب‌های شیرینت به افطار آمده 

    عشق با هرجلوه اش کآتش به جان ها می زند
    هر که عاشق شد، یقین در آتش یار آمده

    شعر من از آتش حسرت به شب‌ها شعله زد 
    شور تو  آئینهء دل  بس به تکرار آمده 

    این غزل را با تو گفتم، تا بدانی عاشقم 
    دل به دریا داده‌ام، عشقم به دیدار آمده



    ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
    ‌⚜️ farhad⚓🖤⚓ Tanha ⚜️ دل به دام زلف تو  جانا گرفتار آمده  شوق دیدارت به جانم بس شرر بار آمده  عطرتوپیچیده و آتش دلِ مجنون زده جلوهء ماهِ رُخت خوش بر شبِ تارآمده  مستی از چشمان تو حال دلم را تازه کرد  باده از لب‌های شیرینت به افطار آمده  عشق با هرجلوه اش کآتش به جان ها می زند هر که عاشق شد، یقین در آتش یار آمده شعر من از آتش حسرت به شب‌ها شعله زد  شور تو  آئینهء دل  بس به تکرار آمده  این غزل را با تو گفتم، تا بدانی عاشقم  دل به دریا داده‌ام، عشقم به دیدار آمده ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
    .
    2
    1 0 0
  • عمر من غارت شد و غارت‌گر از من دور شد
    من صبوری کردم و تاراج‌گر مغرور شد

    عمر من همراه با تکرار روز و شب گذشت
    شمع فانوس جوانی دم به دم کم نور شد

    راه را از چاه در هر لحظه‌ای باید شناخت
    یک قدم غافل شدم ،یک عمر راهم دور  شد
    .
    5
    2 0 0
  • عمر من غارت شد و غارت‌گر از من دور شد
    من صبوری کردم و تاراج‌گر مغرور شد

    عمر من همراه با تکرار روز و شب گذشت
    شمع فانوس جوانی دم به دم کم نور شد

    راه را از چاه در هر لحظه‌ای باید شناخت
    یک قدم غافل شدم ،یک عمر راهم دور  شد
    عمر من غارت شد و غارت‌گر از من دور شد من صبوری کردم و تاراج‌گر مغرور شد عمر من همراه با تکرار روز و شب گذشت شمع فانوس جوانی دم به دم کم نور شد راه را از چاه در هر لحظه‌ای باید شناخت یک قدم غافل شدم ،یک عمر راهم دور  شد
    .
    .
    3
    0 2 0
  • ⚜️Farhad ⚓🖤⚓Tanha⚜️

    مے شود امشب بہ دنیایت مرا مهمان ڪنی؟
    شعر تاریڪ مرا با مهر خود تابان ڪنی؟

    مے شود این چشم هاے ابرے و پردرد را
    با نگاہ آبی ات همسایہ ے باران ڪنی؟

    ڪاش امشب خلوت آیینہ را با دست خود
    رنگ زیبایے ببخشی؛ زخم را پنهان ڪنی

    من پر از شمعم؛ پر از پروانگے هاے عمیق
    باید امشب گل بیارایی و دست افشان ڪنی

    سرد سردم برف مے بارد بہ روے شعر من
    ڪاش این ڪولاڪ شب را ظهر تابستان ڪنی

    ڪاش مے ماندے و تا وقتی برآید آفتاب
    مثل آدم با تن حوایی ام عصیان ڪنی

    شب شدہ پیراهن من؛ ماه؛ تنها دڪمہ اش
    تا بہ دست مهربانت صبح را عریان ڪنی

    ای عشق از قلبِ پریشانم چه می‌خواهی؟
    از چشم‌هایِ خیس‌و گریانم‌چه میخواهی؟

    عمری‌سـت در کـوهِ دلـم آتشفشان دارم
    ای‌چشمه‌ی‌ِخشکیده‌از جانم‌چه‌میخواهی؟

    جای شراب و بوسه‌ و شور و شر و شادی
    لبریزِ از درد است فنجانم، چه میخواهی؟

    ای صخره‌یِ سنگیِ دور افتاده از ساحل
    موجی میانِ‌خشمِ طوفانم،چه‌میخواهی؟

    ای بادِ وحشی، ای هوای سرد و طوفانی
    از ابرِ بی آهنگِ بارانم چـه میخواهی؟

    مـنِ تـک درختم، بـر تنم زخمِ تبر دارم
    از شاخه‌هایِ بی بهارانم، چه میخواهی؟

    آغوشم از تنهایی و تشویش لبریز است
    در زیرِ پایِ بغض پنهانم،چه میخواهی؟

    مانند یک شب_برکه‌ای تاریک و طولانی
    جا مانده‌ام از ماهِ تابانم، چه میخواهی؟

    سـقفی فـرو افـتاده‌ و تنها و متـروکـم
    ای عشق از دنیای ویرانم،چه میخواهی؟
    ♥️♥️🌹🌹🌹❤️❤️
    ⚜️Farhad ⚓🖤⚓Tanha⚜️ مے شود امشب بہ دنیایت مرا مهمان ڪنی؟ شعر تاریڪ مرا با مهر خود تابان ڪنی؟ مے شود این چشم هاے ابرے و پردرد را با نگاہ آبی ات همسایہ ے باران ڪنی؟ ڪاش امشب خلوت آیینہ را با دست خود رنگ زیبایے ببخشی؛ زخم را پنهان ڪنی من پر از شمعم؛ پر از پروانگے هاے عمیق باید امشب گل بیارایی و دست افشان ڪنی سرد سردم برف مے بارد بہ روے شعر من ڪاش این ڪولاڪ شب را ظهر تابستان ڪنی ڪاش مے ماندے و تا وقتی برآید آفتاب مثل آدم با تن حوایی ام عصیان ڪنی شب شدہ پیراهن من؛ ماه؛ تنها دڪمہ اش تا بہ دست مهربانت صبح را عریان ڪنی ای عشق از قلبِ پریشانم چه می‌خواهی؟ از چشم‌هایِ خیس‌و گریانم‌چه میخواهی؟ عمری‌سـت در کـوهِ دلـم آتشفشان دارم ای‌چشمه‌ی‌ِخشکیده‌از جانم‌چه‌میخواهی؟ جای شراب و بوسه‌ و شور و شر و شادی لبریزِ از درد است فنجانم، چه میخواهی؟ ای صخره‌یِ سنگیِ دور افتاده از ساحل موجی میانِ‌خشمِ طوفانم،چه‌میخواهی؟ ای بادِ وحشی، ای هوای سرد و طوفانی از ابرِ بی آهنگِ بارانم چـه میخواهی؟ مـنِ تـک درختم، بـر تنم زخمِ تبر دارم از شاخه‌هایِ بی بهارانم، چه میخواهی؟ آغوشم از تنهایی و تشویش لبریز است در زیرِ پایِ بغض پنهانم،چه میخواهی؟ مانند یک شب_برکه‌ای تاریک و طولانی جا مانده‌ام از ماهِ تابانم، چه میخواهی؟ سـقفی فـرو افـتاده‌ و تنها و متـروکـم ای عشق از دنیای ویرانم،چه میخواهی؟ ♥️♥️🌹🌹🌹❤️❤️
    .
    .
    4
    0 0 0
More Stories