• مرا به یاد می‌آوری؟ یا من هم مانند خاطراتی که با یکدیگر داشتیم فراموش کرده‌ای؟
    چطور؟ چطور و چگونه توانستی چنین کاری را انجام دهی؟ چگونه فراموش کردن را بلد شدی؟ چرا من نمیتوانم؟ چون من بیشتر از تو عاشق بودم؟ یا چی؟
    نمیخواهی برگردی؟ از دوری خسته نشده‌ای؟
    چندماه گذشته است! از نظرِ تو ای عزیزِ جانم...
    کافی نیست؟ این همه دوری واقعا کافی نیست؟
    باید بیشتر منتظرت بمانم؟
    اگر می‌آیی
    می‌مانم ، منتظرت می‌مانم... امیدوارم که برگردی
    برنگشتی هم... برنگشتی
    برایم مهم نیست ، تنها خیالت هم می‌تواند مرا سر پا نگه دارد.
    #HNIR
    مرا به یاد می‌آوری؟ یا من هم مانند خاطراتی که با یکدیگر داشتیم فراموش کرده‌ای؟ چطور؟ چطور و چگونه توانستی چنین کاری را انجام دهی؟ چگونه فراموش کردن را بلد شدی؟ چرا من نمیتوانم؟ چون من بیشتر از تو عاشق بودم؟ یا چی؟ نمیخواهی برگردی؟ از دوری خسته نشده‌ای؟ چندماه گذشته است! از نظرِ تو ای عزیزِ جانم... کافی نیست؟ این همه دوری واقعا کافی نیست؟ باید بیشتر منتظرت بمانم؟ اگر می‌آیی می‌مانم ، منتظرت می‌مانم... امیدوارم که برگردی برنگشتی هم... برنگشتی برایم مهم نیست ، تنها خیالت هم می‌تواند مرا سر پا نگه دارد. #HNIR
    پسند
    عشق
    9
    0 التعليقات 0 المشاركات 0 هدیه ها
  • زمان زیادی گذشته بود...
    از رفتنش
    امید داشتم به بازگشتنش!
    اما هرگز نیامد؛
    هنوز امید به برگشتنش دارم با اینکه میدانم او با دیگریست و حتم دارم این امید روزی مرا خواهد کشت و ای کاش زودتر مرا بکشد که در این دنیا دیگر جایی برای زندگی کردن ندارم.
    #HNIR
    زمان زیادی گذشته بود... از رفتنش امید داشتم به بازگشتنش! اما هرگز نیامد؛ هنوز امید به برگشتنش دارم با اینکه میدانم او با دیگریست و حتم دارم این امید روزی مرا خواهد کشت و ای کاش زودتر مرا بکشد که در این دنیا دیگر جایی برای زندگی کردن ندارم. #HNIR
    عشق
    پسند
    9
    0 التعليقات 0 المشاركات 0 هدیه ها
  • تو شمع هستی ، شمعی در زندگیه من
    شمعی که بر زندگی ام نور می‌بخشید
    تو تمامِ من هستی ، تمامِ وجود من
    تو در وجودِ منی ، تو تک تکِ رگ ها و سلول ها و خون های جریان در رگ های من هستی
    تو قلبِ من هستی ، و حال نیستی!
    #HNIR
    تو شمع هستی ، شمعی در زندگیه من شمعی که بر زندگی ام نور می‌بخشید تو تمامِ من هستی ، تمامِ وجود من تو در وجودِ منی ، تو تک تکِ رگ ها و سلول ها و خون های جریان در رگ های من هستی تو قلبِ من هستی ، و حال نیستی! #HNIR
    پسند
    عشق
    16
    0 التعليقات 0 المشاركات 0 هدیه ها
  • گاهی اوقات با خودم فکر میکنم شاید او از همان اول نیز هیچ حسی به من نداشته است.
    اما یادِ لمس هایِ پی در پی‌اش ، نوازش های لطیفش و آن بوسه هایِ شیرینش که می افتم ، تمامِ آن فکرها از سرم میپرند.
    گمان نکنم آدمی بتواند بدون داشتنِ حسی به فردی این کار هارا با او انجام دهد ، نمیدانم.
    تا به امروز بدون من مانده است ، زنده!
    آدمی که تورا دوست داشته باشد نمیتواند بعد از چندروز زنده بماند...
    آدمِ مجنون بدون لیلی میمیرد ، دق میکنم ، ذره ذره می‌شود و در آخر پوچ.
    من آن مجنون بودم ، همان مجنونی که از درون پوچ شده و رفته است ولی جسمی بی تحرک و زنده را به جای گذاشته است.
    من همانم ، همان مجنونِ کوته فکری که فکر می‌کرد لیلی او را دوست دارد.
    اصلا همان فرهادی هستم که شیرینش در پی دیگری میگشت‌.
    هرچه تلاش کردم برایش او ندید ، او فقط دیگری را میدید.
    همان دیگری که نمیدانم کیست و چیست ، و لعنت به آن دیگری...!
    #HNIR
    گاهی اوقات با خودم فکر میکنم شاید او از همان اول نیز هیچ حسی به من نداشته است. اما یادِ لمس هایِ پی در پی‌اش ، نوازش های لطیفش و آن بوسه هایِ شیرینش که می افتم ، تمامِ آن فکرها از سرم میپرند. گمان نکنم آدمی بتواند بدون داشتنِ حسی به فردی این کار هارا با او انجام دهد ، نمیدانم. تا به امروز بدون من مانده است ، زنده! آدمی که تورا دوست داشته باشد نمیتواند بعد از چندروز زنده بماند... آدمِ مجنون بدون لیلی میمیرد ، دق میکنم ، ذره ذره می‌شود و در آخر پوچ. من آن مجنون بودم ، همان مجنونی که از درون پوچ شده و رفته است ولی جسمی بی تحرک و زنده را به جای گذاشته است. من همانم ، همان مجنونِ کوته فکری که فکر می‌کرد لیلی او را دوست دارد. اصلا همان فرهادی هستم که شیرینش در پی دیگری میگشت‌. هرچه تلاش کردم برایش او ندید ، او فقط دیگری را میدید. همان دیگری که نمیدانم کیست و چیست ، و لعنت به آن دیگری...! #HNIR
    پسند
    عشق
    13
    0 التعليقات 0 المشاركات 0 هدیه ها
  • می‌آید و می‌رود ، یک جا نمی‌ماند
    خسته‌ام کرده است ، کاش می‌شد برایِ همیشه بماند
    اما هیچ وقت این گونه نشد ، هیچ وقت
    با اینکه می‌دانم دوباره می‌رود اما باز هم او را قبول میکنم ، شروع میکنم به حرف زدن با او ، بیرون رفتن با او ، خندیدن با او ، و او بعد از مدتی ، ول می‌کند و می‌رود.
    آن وقت من می‌مانم و غم من می‌مانم و خاطراتش؛
    من می‌مانم با هرچیزی بجز او
    گاهی اوقات با خودم می‌گویم کاش هیچ وقت او را نمی‌دیدم ، از خود متنفر میشم خود را سرزنش میکنم با خود هرکاری میکنم ، اما یک لحظه هم دلم نمی‌آید او را مقصر بدانم.
    با اینکه می‌دانم همیشه او مقصر است...!
    #HNIR
    می‌آید و می‌رود ، یک جا نمی‌ماند خسته‌ام کرده است ، کاش می‌شد برایِ همیشه بماند اما هیچ وقت این گونه نشد ، هیچ وقت با اینکه می‌دانم دوباره می‌رود اما باز هم او را قبول میکنم ، شروع میکنم به حرف زدن با او ، بیرون رفتن با او ، خندیدن با او ، و او بعد از مدتی ، ول می‌کند و می‌رود. آن وقت من می‌مانم و غم من می‌مانم و خاطراتش؛ من می‌مانم با هرچیزی بجز او گاهی اوقات با خودم می‌گویم کاش هیچ وقت او را نمی‌دیدم ، از خود متنفر میشم خود را سرزنش میکنم با خود هرکاری میکنم ، اما یک لحظه هم دلم نمی‌آید او را مقصر بدانم. با اینکه می‌دانم همیشه او مقصر است...! #HNIR
    پسند
    عشق
    13
    0 التعليقات 0 المشاركات 0 هدیه ها
  • دوست داشتم مرا ببوسد ولی نمی‌دانستم چگونه این را از او بخواهم
    لحظه رفتن بود ، ناگهان برگشت و نگاهی به چشمانم کرد و گفت میتوانم تو را ببوسم؟
    چه میگفتم؟جز باشد جوابی نداشتم
    بوسید ، آرام و لطیف مرا بوسید ، کاش میتوانستم بگویم عزیز جانم محکم‌تر...
    چنین بوسه کوچکی کافی نیست!
    اما نتوانستم بگویم ، همان بوسه کوچک نیز برایم کافی بود.
    همان بوسه میتواند انگیزه‌ای برای ادامه دادن به زندگی‌ام باشد...
    اگر از من بپرسند چرا زنده ای و انگیزه‌ات چیست قبلا جوابی نداشتم ولی مِن بعد میتوانم بگویم وجود او و بوسه دل‌انگیزِ او.
    #HNIR
    دوست داشتم مرا ببوسد ولی نمی‌دانستم چگونه این را از او بخواهم لحظه رفتن بود ، ناگهان برگشت و نگاهی به چشمانم کرد و گفت میتوانم تو را ببوسم؟ چه میگفتم؟جز باشد جوابی نداشتم بوسید ، آرام و لطیف مرا بوسید ، کاش میتوانستم بگویم عزیز جانم محکم‌تر... چنین بوسه کوچکی کافی نیست! اما نتوانستم بگویم ، همان بوسه کوچک نیز برایم کافی بود. همان بوسه میتواند انگیزه‌ای برای ادامه دادن به زندگی‌ام باشد... اگر از من بپرسند چرا زنده ای و انگیزه‌ات چیست قبلا جوابی نداشتم ولی مِن بعد میتوانم بگویم وجود او و بوسه دل‌انگیزِ او. #HNIR
    عشق
    پسند
    13
    0 التعليقات 0 المشاركات 0 هدیه ها
  • دیدمش ، او نیز مرا دید
    گفتم فقط یک بغل کافیست گفت باشد
    بغل کردن را بلد نبودم ولی بغل کردنش را خواهان بودم.
    بگویم از حسش؟
    حسش....
    زبان قاصر است در بیان آن حس ، فراتر از عشق چه حسیست؟ آن حس من بود ، حتی فراتر از فراتر از عشق.
    #HNIR
    دیدمش ، او نیز مرا دید گفتم فقط یک بغل کافیست گفت باشد بغل کردن را بلد نبودم ولی بغل کردنش را خواهان بودم. بگویم از حسش؟ حسش.... زبان قاصر است در بیان آن حس ، فراتر از عشق چه حسیست؟ آن حس من بود ، حتی فراتر از فراتر از عشق. #HNIR
    عشق
    پسند
    دوست نداشتم
    13
    0 التعليقات 0 المشاركات 0 هدیه ها
  • دوستت دارم ، دوستت دارم و تو نمیدانی و بی خبری.
    دوستت دارم و به تو نیاز دارم؛
    مانند گل به خورشید ، انسان به اکسیژن ، خانه به نور
    تورا دوست دارم و به تو نیاز دارم ای غافل ز احساسم ، ای عزیزتر از جانم ، ای که من به قربانت روم...
    ما دو دنیا که بیشتر نداریم اما محض اطمینان تو را به اندازه سه دنیا دوست میدارم ای نورِ شب‌هایِ تاریکی‌ام ، ای عشق دیرینه و شیرینه‌ام....ای عزیزم؛
    دوستت دارم!
    #HNIR
    دوستت دارم ، دوستت دارم و تو نمیدانی و بی خبری. دوستت دارم و به تو نیاز دارم؛ مانند گل به خورشید ، انسان به اکسیژن ، خانه به نور تورا دوست دارم و به تو نیاز دارم ای غافل ز احساسم ، ای عزیزتر از جانم ، ای که من به قربانت روم... ما دو دنیا که بیشتر نداریم اما محض اطمینان تو را به اندازه سه دنیا دوست میدارم ای نورِ شب‌هایِ تاریکی‌ام ، ای عشق دیرینه و شیرینه‌ام....ای عزیزم؛ دوستت دارم! #HNIR
    پسند
    عشق
    14
    1 التعليقات 0 المشاركات 0 هدیه ها
  • یاد آن روز که چشم هایم را تنها برای دیدن تو باز کردم بخیر
    حال که نیستی
    حال که تنهایم گذاشتی
    حال که دیگر هیچ عشقی به من نداری
    چه کنم؟
    تنها یک جواب برای سوال من کافیست
    تو بگو چه کنم؟
    چشم هایم را به چه بهانه‌ای باز کنم؟
    #HNIR
    یاد آن روز که چشم هایم را تنها برای دیدن تو باز کردم بخیر حال که نیستی حال که تنهایم گذاشتی حال که دیگر هیچ عشقی به من نداری چه کنم؟ تنها یک جواب برای سوال من کافیست تو بگو چه کنم؟ چشم هایم را به چه بهانه‌ای باز کنم؟ #HNIR
    پسند
    عشق
    15
    2 التعليقات 0 المشاركات 80 هدیه ها
  • امان از چشمانت ، آن موهای بلند و لخت زیبایت
    نگویم
    نگویم من از این همه زیباییت ، اصلا میتوانم چیزی در وصف این همه زیبایی تو بگویم؟
    نه نمیتوانم ، کلمه ای نیست
    جمله ای نیست
    هیچی نیست
    تنها با نگاه کردنت میتوان فهمید که تو چقدر زیبایی ای عزیزِ جان
    کلمات قابلیت وصف و توصیف تو را ندارند
    و اینجا میتوانیم پی ببریم که این کلمات چقدر ضعیف و ناتوانند در وصف تو
    ای آرام جانم...
    چه میکنی؟
    آیا موهایت را شانه میکنی؟ و یا اینکه تو نیز به من فکر میکنی؟
    نگرانت هستم
    نیستی و من نگران تو هستم
    آری تو
    همش تو ، تو ،تو و باز هم تو
    زندگی ام شده تو
    یا به صورتی دیگر تو شده‌ای زندگیِ من
    آری زندگیِ من
    عزیز جان ، مرا نگران نکن جان عزیزتر از جانت
    به جان عزیزتر از جانم که تو ای عزیز جان باشی ، تحمل ندارم
    کوتاه بیا و دست از لجبازی بردار ای زیبارو
    ای نازدانه من
    ای دوردانه من
    این کار را با من نکن ای که من به قربانت شوم عزیز جانِ من که عزیز تر از جانی!
    #HNIR
    امان از چشمانت ، آن موهای بلند و لخت زیبایت نگویم نگویم من از این همه زیباییت ، اصلا میتوانم چیزی در وصف این همه زیبایی تو بگویم؟ نه نمیتوانم ، کلمه ای نیست جمله ای نیست هیچی نیست تنها با نگاه کردنت میتوان فهمید که تو چقدر زیبایی ای عزیزِ جان کلمات قابلیت وصف و توصیف تو را ندارند و اینجا میتوانیم پی ببریم که این کلمات چقدر ضعیف و ناتوانند در وصف تو ای آرام جانم... چه میکنی؟ آیا موهایت را شانه میکنی؟ و یا اینکه تو نیز به من فکر میکنی؟ نگرانت هستم نیستی و من نگران تو هستم آری تو همش تو ، تو ،تو و باز هم تو زندگی ام شده تو یا به صورتی دیگر تو شده‌ای زندگیِ من آری زندگیِ من عزیز جان ، مرا نگران نکن جان عزیزتر از جانت به جان عزیزتر از جانم که تو ای عزیز جان باشی ، تحمل ندارم کوتاه بیا و دست از لجبازی بردار ای زیبارو ای نازدانه من ای دوردانه من این کار را با من نکن ای که من به قربانت شوم عزیز جانِ من که عزیز تر از جانی! #HNIR
    پسند
    عشق
    10
    1 التعليقات 0 المشاركات 0 هدیه ها
الصفحات المعززة