میآید و میرود ، یک جا نمیماند
خستهام کرده است ، کاش میشد برایِ همیشه بماند
اما هیچ وقت این گونه نشد ، هیچ وقت
با اینکه میدانم دوباره میرود اما باز هم او را قبول میکنم ، شروع میکنم به حرف زدن با او ، بیرون رفتن با او ، خندیدن با او ، و او بعد از مدتی ، ول میکند و میرود.
آن وقت من میمانم و غم من میمانم و خاطراتش؛
من میمانم با هرچیزی بجز او
گاهی اوقات با خودم میگویم کاش هیچ وقت او را نمیدیدم ، از خود متنفر میشم خود را سرزنش میکنم با خود هرکاری میکنم ، اما یک لحظه هم دلم نمیآید او را مقصر بدانم.
با اینکه میدانم همیشه او مقصر است...!
#HNIR
خستهام کرده است ، کاش میشد برایِ همیشه بماند
اما هیچ وقت این گونه نشد ، هیچ وقت
با اینکه میدانم دوباره میرود اما باز هم او را قبول میکنم ، شروع میکنم به حرف زدن با او ، بیرون رفتن با او ، خندیدن با او ، و او بعد از مدتی ، ول میکند و میرود.
آن وقت من میمانم و غم من میمانم و خاطراتش؛
من میمانم با هرچیزی بجز او
گاهی اوقات با خودم میگویم کاش هیچ وقت او را نمیدیدم ، از خود متنفر میشم خود را سرزنش میکنم با خود هرکاری میکنم ، اما یک لحظه هم دلم نمیآید او را مقصر بدانم.
با اینکه میدانم همیشه او مقصر است...!
#HNIR
میآید و میرود ، یک جا نمیماند
خستهام کرده است ، کاش میشد برایِ همیشه بماند
اما هیچ وقت این گونه نشد ، هیچ وقت
با اینکه میدانم دوباره میرود اما باز هم او را قبول میکنم ، شروع میکنم به حرف زدن با او ، بیرون رفتن با او ، خندیدن با او ، و او بعد از مدتی ، ول میکند و میرود.
آن وقت من میمانم و غم من میمانم و خاطراتش؛
من میمانم با هرچیزی بجز او
گاهی اوقات با خودم میگویم کاش هیچ وقت او را نمیدیدم ، از خود متنفر میشم خود را سرزنش میکنم با خود هرکاری میکنم ، اما یک لحظه هم دلم نمیآید او را مقصر بدانم.
با اینکه میدانم همیشه او مقصر است...!
#HNIR