عصبی ، دم دمی مزاج ، تند خو ، دریده رو و رک ، در قید و بند نیست ، به دنبال خوشگذرانی و مسافرت و تفریح
  • 27 Posts
  • 1 Photos
  • 19 Videos
  • مرد
  • 16/09/1384
  • Followed by 43 people
  • Friends 2 people
Recent Updates
  • نظر شما چیه؟
    نظر شما چیه؟
    پسند
    عشق
    6
    1 Comments 0 Shares 88 0 هدیه ها
  • بنظرتون وقتش نشده قهوه رو ترک کنم ؟ حس میکنم زیادی برام ضرر داره
    بنظرتون وقتش نشده قهوه رو ترک کنم ؟ حس میکنم زیادی برام ضرر داره
    پسند
    عشق
    Haha
    7
    2 Comments 0 Shares 10 0 هدیه ها
  • این داستان گوسفند رنگین کمانی🏳️‍🌈
    این داستان گوسفند رنگین کمانی🏳️‍🌈
    پسند
    عشق
    Haha
    7
    0 Comments 0 Shares 8 0 هدیه ها
  • این کلیپ رو ببین تا بفهمی حتی به چشمت هم نباید اعتماد کنی . در این حد راحت گول میخوریم .
    این کلیپ رو ببین تا بفهمی حتی به چشمت هم نباید اعتماد کنی . در این حد راحت گول میخوریم .
    پسند
    8
    0 Comments 0 Shares 3 0 هدیه ها
  • خودم زیاد طرفدار دکلمه نیستم ولی این شعر خیلی زیبا بود اجراش کردم ، ببخشید بابت صدای نچندان دلنشین ام‌.
    خودم زیاد طرفدار دکلمه نیستم ولی این شعر خیلی زیبا بود اجراش کردم ، ببخشید بابت صدای نچندان دلنشین ام‌.
    پسند
    عشق
    9
    1 Comments 0 Shares 14 150 هدیه ها
  • پسند
    عشق
    9
    4 Comments 0 Shares 29 1100 هدیه ها
  • پسند
    عشق
    7
    0 Comments 0 Shares 9 0 هدیه ها
  • فقط ۴۰ درصد افراد میتونن معنی این کلیپ رو بفهمن .

    اما مشکل اینجاست که هیچکس نمیتونه بهش عمل کنه ، چون کاری غیرممکنه!

    نگاه کردن به مشکلات با دیدی مثبت رو میگم ، غیرممکنه بتونی تو کل عمرت این کارو بکنی !
    فقط ۴۰ درصد افراد میتونن معنی این کلیپ رو بفهمن . اما مشکل اینجاست که هیچکس نمیتونه بهش عمل کنه ، چون کاری غیرممکنه! نگاه کردن به مشکلات با دیدی مثبت رو میگم ، غیرممکنه بتونی تو کل عمرت این کارو بکنی !
    پسند
    عشق
    5
    0 Comments 0 Shares 68 0 هدیه ها
  • حكيمي به دهی سفر کرد؛
    زنی که مجذوب سخنان او شده بود از حكيم خواست تا مهمان وی باشد.
    حكيم پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد.
    کدخدای دهکده هراسان خود را به حكيم رسانید و گفت :
    این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید !حكيم به کدخدا گفت :
    یکی از دستانت را به من بده !!!
    کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان حكيم گذاشت.
    آنگاه حكيم گفت :
    حالا کف بزن !!!
    کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت:
    هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند ؟!
    حكيم لبخندی زد و پاسخ داد :

    هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند.

    هرگاه کسی کاری انجام داد اول به خود نگاه کن شاید تو هم در این اشتباه همراه او باشی و خود ندانی!!
    حكيمي به دهی سفر کرد؛ زنی که مجذوب سخنان او شده بود از حكيم خواست تا مهمان وی باشد. حكيم پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد. کدخدای دهکده هراسان خود را به حكيم رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید !حكيم به کدخدا گفت : یکی از دستانت را به من بده !!! کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان حكيم گذاشت. آنگاه حكيم گفت : حالا کف بزن !!! کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند ؟! حكيم لبخندی زد و پاسخ داد : هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند. هرگاه کسی کاری انجام داد اول به خود نگاه کن شاید تو هم در این اشتباه همراه او باشی و خود ندانی!!
    پسند
    عشق
    5
    0 Comments 0 Shares 0 هدیه ها
  • لحظه وحی بر سما از طرف خدایگان آمون بزرگ

    #سما_دیدوچت

    S♠️
    لحظه وحی بر سما از طرف خدایگان آمون بزرگ #سما_دیدوچت S♠️
    عشق
    پسند
    6
    1 Comments 1 Shares 369 0 هدیه ها
More Stories