• سلام امروز زیبا سلام خود قشنگم به امید خدا اغاز میکنیم اخر هفته ی را که پر از دلتنگیه
    اول صبح بریم کجا همونجایی که جایگاه ابدی ماهاست بریم به مامانم سلامی بدیم و بیاییم
    میدونم تو هم خوب میدونی سر مزار رفتن به منز
    ه خوشحال کردن اموات نیست بلکه یاد اور اینه که های انسان غافل و غرق شده در مادیات و لذت های دنیوی اینجا جایگاه اصلی توه
    پس زندگی انسان گونه داشته باش دل نشکن زور نگو حق نخور و اما باز باز و بازم میگم دل نشگن نه با کلامی نه با رفتاری #بهشت رضوان
    #مادر
    #دلتنگی
    #انسانیت
    #دلشگستن
    سلام امروز زیبا سلام خود قشنگم به امید خدا اغاز میکنیم اخر هفته ی را که پر از دلتنگیه اول صبح بریم کجا همونجایی که جایگاه ابدی ماهاست بریم به مامانم سلامی بدیم و بیاییم میدونم تو هم خوب میدونی سر مزار رفتن به منز ه خوشحال کردن اموات نیست بلکه یاد اور اینه که های انسان غافل و غرق شده در مادیات و لذت های دنیوی اینجا جایگاه اصلی توه پس زندگی انسان گونه داشته باش دل نشکن زور نگو حق نخور و اما باز باز و بازم میگم دل نشگن نه با کلامی نه با رفتاری #بهشت رضوان #مادر #دلتنگی #انسانیت #دلشگستن
    پسند
    عشق
    6
    1 نظرات 0 اشتراک گذاری 0 هدیه ها
  • بهشت🥰🥰
    بهشت🥰🥰
    پسند
    عشق
    6
    0 نظرات 0 اشتراک گذاری 64 0 هدیه ها
  • ی رویداد ملی برای ایرانیان عزیز تو راه داریم داخل برنامه دیدو چت
    روز ملی خلیج فارس به زودی داخل دیدو چت فعال میکنم بترکونید
    دوشنبه 10اردیبهشت 1403روز ملی خلیج فارس
    ی رویداد ملی برای ایرانیان عزیز تو راه داریم داخل برنامه دیدو چت روز ملی خلیج فارس به زودی داخل دیدو چت فعال میکنم بترکونید دوشنبه 10اردیبهشت 1403روز ملی خلیج فارس
    پسند
    عشق
    12
    1 نظرات 0 اشتراک گذاری 0 هدیه ها


  • بنام خدا
    قسمت اول

    سال ۱۳۷۲ بود.بعد از فروختن منزل سه طبقه ای که در تهران داشتیم، اسباب كشي کردیم و راهي كرج و یك خونه ی ویلائی بزرگ شديم.من اون زمان، کلاس دوم راهنمائی بودم.یک دختر بشاش و سر زنده که همه زندگي بر وفق مرادش بود و خوب پیش می رفت.يادم مياد، فصل تابستون بود که اومدیم منزل جدید. شنیده بودیم که کرج و اطرافش، شهر کوچیکیه ولی در عین حال، خلوت و بسیار خوش آب و هوا.(البته سال۷۲).منزل جدیدمون یک حیاط بزرگ و یک باغچه زیبا داشت که کنار این باغچه یک درخت انجیر زیبا کاشته شده بود و وقتی انجیرهای این درخت می رسید، بزرگي و درشتیش به اندازه يه گلابي بود. دلتون نخواد،شیرین و خوشمزه طوري كه هنوزم كه هنوزه مزش رو زبونم هست.چهار خواب بزرگ داشت و یک آشپزخونه دنج و با صفا.اثاث هارو جابجا کردیم و هر کسی اتاق مشخصی رو برداشت.من و عمه پروانه یک اتاق مشترک با هم برداشتیم..کمدهای بزرگ و جادار .زندگیمون تو خونه جدید آغاز شد.همه چی خوب و عالی بود.بابا،مامان و عمه ،خوشحال بودن.شب های تابستون با صفائی داشتیم.یک ناهار خوری گذاشته بودیم زیر درخت انجیر.بعد از ظهرا،بابا می رفت حیاطو با شلنگ آبپاشی می کرد و به درختا و گل ها آب می داد.یه بوته گل شب بو هم کنج دیوار داشتیم که شب ها،از بوی فوق العاده ای که از خودش متساعد می کرد،احساس می کردیم داخل بهشت نشستیم..شب ها شامو زیر دخت انجیر می خوردیم و موقع خواب،یه پشه بند بزرگ داشتیم که پدرم وقتی خوابش می گرفت،می گفت:پشه بند و بزنیم و بخوابیم.خوابیدن داخل اون پشه بند،لذتی برای من داشت که دیگه تکرار شدنی نخواهد بود.همه چی خوب و عالی میگذشت.دیگه کم کم به منزل جدید عادت کرده بودیم.فصل تابستون با تمام گرما و زیبایی هاش، کم کم داشت به پایان می رسید.خانواده م چون من تقریبا درسم خوب بود و دختر سر به زیر و درسخونی بودم،روی این موضوع که منو داخل یک مدرسه خوب ثبتنام کنند،بسیار حساس بودند.شهریور ماه رسید و ما بعد از جستجوی تقریبا نصف مدارس کرج، به این نتیجه رسیدیم که داخل مدرسه ای، بنام مدرسه انقلاب، که اون زمان بهش هتل انقلاب هم میگفتن، ثبت نام کنيم .ساختمان مدرسه انقلاب چون قبلا بیمارستان بوده و اون زمان میگفتن که ساخته شده ی دست خارجیهاست، نمای بسیار زیبا و شیکی داشت که هر کسی وارد مدرسه میشد، جذب نما و سازه ی ساختمان میشد.بعد از ثبتنام، منتظر موندم تا اول مهر بشه و بریم به سوی فراگیری علم و دانش، غافل از اینکه،زندگی هزار و یک جور بازی سر آدم در میاره که ازش بیخبری... 😊
    بنام خدا قسمت اول سال ۱۳۷۲ بود.بعد از فروختن منزل سه طبقه ای که در تهران داشتیم، اسباب كشي کردیم و راهي كرج و یك خونه ی ویلائی بزرگ شديم.من اون زمان، کلاس دوم راهنمائی بودم.یک دختر بشاش و سر زنده که همه زندگي بر وفق مرادش بود و خوب پیش می رفت.يادم مياد، فصل تابستون بود که اومدیم منزل جدید. شنیده بودیم که کرج و اطرافش، شهر کوچیکیه ولی در عین حال، خلوت و بسیار خوش آب و هوا.(البته سال۷۲).منزل جدیدمون یک حیاط بزرگ و یک باغچه زیبا داشت که کنار این باغچه یک درخت انجیر زیبا کاشته شده بود و وقتی انجیرهای این درخت می رسید، بزرگي و درشتیش به اندازه يه گلابي بود. دلتون نخواد،شیرین و خوشمزه طوري كه هنوزم كه هنوزه مزش رو زبونم هست.چهار خواب بزرگ داشت و یک آشپزخونه دنج و با صفا.اثاث هارو جابجا کردیم و هر کسی اتاق مشخصی رو برداشت.من و عمه پروانه یک اتاق مشترک با هم برداشتیم..کمدهای بزرگ و جادار .زندگیمون تو خونه جدید آغاز شد.همه چی خوب و عالی بود.بابا،مامان و عمه ،خوشحال بودن.شب های تابستون با صفائی داشتیم.یک ناهار خوری گذاشته بودیم زیر درخت انجیر.بعد از ظهرا،بابا می رفت حیاطو با شلنگ آبپاشی می کرد و به درختا و گل ها آب می داد.یه بوته گل شب بو هم کنج دیوار داشتیم که شب ها،از بوی فوق العاده ای که از خودش متساعد می کرد،احساس می کردیم داخل بهشت نشستیم..شب ها شامو زیر دخت انجیر می خوردیم و موقع خواب،یه پشه بند بزرگ داشتیم که پدرم وقتی خوابش می گرفت،می گفت:پشه بند و بزنیم و بخوابیم.خوابیدن داخل اون پشه بند،لذتی برای من داشت که دیگه تکرار شدنی نخواهد بود.همه چی خوب و عالی میگذشت.دیگه کم کم به منزل جدید عادت کرده بودیم.فصل تابستون با تمام گرما و زیبایی هاش، کم کم داشت به پایان می رسید.خانواده م چون من تقریبا درسم خوب بود و دختر سر به زیر و درسخونی بودم،روی این موضوع که منو داخل یک مدرسه خوب ثبتنام کنند،بسیار حساس بودند.شهریور ماه رسید و ما بعد از جستجوی تقریبا نصف مدارس کرج، به این نتیجه رسیدیم که داخل مدرسه ای، بنام مدرسه انقلاب، که اون زمان بهش هتل انقلاب هم میگفتن، ثبت نام کنيم .ساختمان مدرسه انقلاب چون قبلا بیمارستان بوده و اون زمان میگفتن که ساخته شده ی دست خارجیهاست، نمای بسیار زیبا و شیکی داشت که هر کسی وارد مدرسه میشد، جذب نما و سازه ی ساختمان میشد.بعد از ثبتنام، منتظر موندم تا اول مهر بشه و بریم به سوی فراگیری علم و دانش، غافل از اینکه،زندگی هزار و یک جور بازی سر آدم در میاره که ازش بیخبری... 😊
    پسند
    4
    3 نظرات 0 اشتراک گذاری 0 هدیه ها
  • مادرم…
    مرا تنگ در آغوش بکش
    من با تو جوانه زده ام، با تو پر گشوده ام
    هنوز کودکم، بزرگ نشده ام
    مادرم پس نزن قلب مرا از کرمت
    مادرم…
    اردیبهشتم…
    تنها امیدم…
    همیشه بهارم…
    دوستت دارم روز مادرمبارک
    مادرم… مرا تنگ در آغوش بکش من با تو جوانه زده ام، با تو پر گشوده ام هنوز کودکم، بزرگ نشده ام مادرم پس نزن قلب مرا از کرمت مادرم… اردیبهشتم… تنها امیدم… همیشه بهارم… دوستت دارم روز مادرمبارک
    عشق
    پسند
    7
    0 نظرات 0 اشتراک گذاری 23 0 هدیه ها
  • Salamبه همه عزیزای دلم 🎀♥️


    👑پادشاه جهنم خودت باش نه کارگر بهشت دیگران👑


    #سنگین ️#متن # بیو#دپ #فاز سنگین #حرف دل #تیکه دار#تنهایی #غمگین #لاتی#مغرور#شاخ مجازی #شاخ هزارگپ😻

    عرض خسته نباشید به مدیر مجموعه رسانه هزار گپ جناب _اقای یااایران دید وچت ولاچت تشکر از خانم سما بابت فعالیتشون کنار ما هستن سپاس گزارم جناب _ آقا یا ایران حمایتشون هم در این برنامه هزار گپ دید وچت و ولاچت همراه ما هستن دم همگی گرم بابت هدیه هاتوی که واسم ارسال کردین صمیمانه سپاسگزارم از همراهی همه تون بقیه عزیزای دلم که همراهم هستین حمایتم میکنید😻🎀🙏🌺
    #فالو_لایک_کامنت_هدیه_یادتون نره
    Salamبه همه عزیزای دلم 🎀♥️ 👑پادشاه جهنم خودت باش نه کارگر بهشت دیگران👑 #سنگین ️#متن # بیو#دپ #فاز سنگین #حرف دل #تیکه دار#تنهایی #غمگین #لاتی#مغرور#شاخ مجازی #شاخ هزارگپ😻 عرض خسته نباشید به مدیر مجموعه رسانه هزار گپ جناب _اقای یااایران دید وچت ولاچت تشکر از خانم سما بابت فعالیتشون کنار ما هستن سپاس گزارم جناب _ آقا یا ایران حمایتشون هم در این برنامه هزار گپ دید وچت و ولاچت همراه ما هستن دم همگی گرم بابت هدیه هاتوی که واسم ارسال کردین صمیمانه سپاسگزارم از همراهی همه تون بقیه عزیزای دلم که همراهم هستین حمایتم میکنید😻🎀🙏🌺 #فالو_لایک_کامنت_هدیه_یادتون نره
    پسند
    عشق
    13
    0 نظرات 0 اشتراک گذاری 0 هدیه ها