چه بگویم برایت؟
از علاقه ام؟
از چه؟
از هرچه بگویم کم گفتهام.
تا لب بر سخن باز میکنم نگاهم به چشمانت میافتد و لبانم بسته میشود
چشمانت همهچیز را از یاد من میبرند
چشمانت مانند طوفانی میماند که همهچیز را با خود میبرد ، همهچیز را.
فقط میتوانم در چشمانت خیره شوم ، حرف زدن در چنین موقعیتی بسیار سخت است.
ذهنم از کار میافتد ، تکلمم را از دست میدهم؛
فقط میتوانم بگویم لطفا به من علاقه داشته باش
نه زود گذر ، بلکه همیشگی. بیا تا قیامت با یکدیگر بمانیم ، به پایِ هم پیر شویم. درمورد بچههایمان حرفی نمیزنم چون فعلا زود است برایِ این کار
ولی لطفا با من بمان تا من نیز با تو بمانم!
دوستت دارم.
#HNIR
از علاقه ام؟
از چه؟
از هرچه بگویم کم گفتهام.
تا لب بر سخن باز میکنم نگاهم به چشمانت میافتد و لبانم بسته میشود
چشمانت همهچیز را از یاد من میبرند
چشمانت مانند طوفانی میماند که همهچیز را با خود میبرد ، همهچیز را.
فقط میتوانم در چشمانت خیره شوم ، حرف زدن در چنین موقعیتی بسیار سخت است.
ذهنم از کار میافتد ، تکلمم را از دست میدهم؛
فقط میتوانم بگویم لطفا به من علاقه داشته باش
نه زود گذر ، بلکه همیشگی. بیا تا قیامت با یکدیگر بمانیم ، به پایِ هم پیر شویم. درمورد بچههایمان حرفی نمیزنم چون فعلا زود است برایِ این کار
ولی لطفا با من بمان تا من نیز با تو بمانم!
دوستت دارم.
#HNIR
چه بگویم برایت؟
از علاقه ام؟
از چه؟
از هرچه بگویم کم گفتهام.
تا لب بر سخن باز میکنم نگاهم به چشمانت میافتد و لبانم بسته میشود
چشمانت همهچیز را از یاد من میبرند
چشمانت مانند طوفانی میماند که همهچیز را با خود میبرد ، همهچیز را.
فقط میتوانم در چشمانت خیره شوم ، حرف زدن در چنین موقعیتی بسیار سخت است.
ذهنم از کار میافتد ، تکلمم را از دست میدهم؛
فقط میتوانم بگویم لطفا به من علاقه داشته باش
نه زود گذر ، بلکه همیشگی. بیا تا قیامت با یکدیگر بمانیم ، به پایِ هم پیر شویم. درمورد بچههایمان حرفی نمیزنم چون فعلا زود است برایِ این کار
ولی لطفا با من بمان تا من نیز با تو بمانم!
دوستت دارم.
#HNIR