دوست داشتم مرا ببوسد ولی نمیدانستم چگونه این را از او بخواهم
لحظه رفتن بود ، ناگهان برگشت و نگاهی به چشمانم کرد و گفت میتوانم تو را ببوسم؟
چه میگفتم؟جز باشد جوابی نداشتم
بوسید ، آرام و لطیف مرا بوسید ، کاش میتوانستم بگویم عزیز جانم محکمتر...
چنین بوسه کوچکی کافی نیست!
اما نتوانستم بگویم ، همان بوسه کوچک نیز برایم کافی بود.
همان بوسه میتواند انگیزهای برای ادامه دادن به زندگیام باشد...
اگر از من بپرسند چرا زنده ای و انگیزهات چیست قبلا جوابی نداشتم ولی مِن بعد میتوانم بگویم وجود او و بوسه دلانگیزِ او.
#HNIR
لحظه رفتن بود ، ناگهان برگشت و نگاهی به چشمانم کرد و گفت میتوانم تو را ببوسم؟
چه میگفتم؟جز باشد جوابی نداشتم
بوسید ، آرام و لطیف مرا بوسید ، کاش میتوانستم بگویم عزیز جانم محکمتر...
چنین بوسه کوچکی کافی نیست!
اما نتوانستم بگویم ، همان بوسه کوچک نیز برایم کافی بود.
همان بوسه میتواند انگیزهای برای ادامه دادن به زندگیام باشد...
اگر از من بپرسند چرا زنده ای و انگیزهات چیست قبلا جوابی نداشتم ولی مِن بعد میتوانم بگویم وجود او و بوسه دلانگیزِ او.
#HNIR
دوست داشتم مرا ببوسد ولی نمیدانستم چگونه این را از او بخواهم
لحظه رفتن بود ، ناگهان برگشت و نگاهی به چشمانم کرد و گفت میتوانم تو را ببوسم؟
چه میگفتم؟جز باشد جوابی نداشتم
بوسید ، آرام و لطیف مرا بوسید ، کاش میتوانستم بگویم عزیز جانم محکمتر...
چنین بوسه کوچکی کافی نیست!
اما نتوانستم بگویم ، همان بوسه کوچک نیز برایم کافی بود.
همان بوسه میتواند انگیزهای برای ادامه دادن به زندگیام باشد...
اگر از من بپرسند چرا زنده ای و انگیزهات چیست قبلا جوابی نداشتم ولی مِن بعد میتوانم بگویم وجود او و بوسه دلانگیزِ او.
#HNIR