قسمت پنجم


بنام خدا

خداوند خیلی رحم کرد. نفس راحتی کشیدیم و سمت منزل خواهرم رهسپار شدیم.خلاصه به خیر گذشت.اونشب تا صبح فقط کابوس می دیدم...وقتی جریانو برای خواهرم تعریف کردم ،یه کوچولو دعوا که نمیشه گفت ،ولی خیلی جدی بهم گفت:که دیگه حق ندارید ،جای خلوت برید.تو تپه های فرحزاد هر جور آدمی پیدا میشه و خدا خیلی بهتون رحم کرده.یکی دو روزی رو تهران موندم و برگشتم کرج.
قسمت پنجم بنام خدا خداوند خیلی رحم کرد. نفس راحتی کشیدیم و سمت منزل خواهرم رهسپار شدیم.خلاصه به خیر گذشت.اونشب تا صبح فقط کابوس می دیدم...وقتی جریانو برای خواهرم تعریف کردم ،یه کوچولو دعوا که نمیشه گفت ،ولی خیلی جدی بهم گفت:که دیگه حق ندارید ،جای خلوت برید.تو تپه های فرحزاد هر جور آدمی پیدا میشه و خدا خیلی بهتون رحم کرده.یکی دو روزی رو تهران موندم و برگشتم کرج.
پسند
عشق
7
1 التعليقات 0 المشاركات 0 هدیه ها
هدایای ارسالی

برای حمایت از این پست،هدیه بفرستید