اولاش فکر میکردم همه چیز نوبتیه تا دیدم همیشه اون اول صبح بخیر میگه. خیالم راحت بود ازینکه مثل من فکر نمیکنه، اما بعد یه مدت دیدم منم بعضی روزا، زودتر از اون صبح بخیر میگم؛ دیدم عاشقش شدم، عاشقِ اینکه اون مثل بقیه نبود، که توی ذهنش مثل بقیه نوبتی بازی دربیاره یا دوستداشتنشو ازم پنهون کنه، یهو دیدم خودمم مثل اون شدم، دیدم منم واسم این چیزا مهم نیست، راستش ادم بعد ازینکه یه سری شکست هارو تجربه میکنه، عاشق کسی میشه که بشه بهش با خیال راحت محبت کرد، بهش محبت کرد و اون عوض نشه، ادم اصلا باید به بعضی ها با خیال راحت تکیه بزنه چون مطمعنه اون مثل کوه پشت احساساتت میمونه خواستم بدونی توام اون ادمی هستی که بهت تکیه کردما.
.
اولاش فکر میکردم همه چیز نوبتیه تا دیدم همیشه اون اول صبح بخیر میگه. خیالم راحت بود ازینکه مثل من فکر نمیکنه، اما بعد یه مدت دیدم منم بعضی روزا، زودتر از اون صبح بخیر میگم؛ دیدم عاشقش شدم، عاشقِ اینکه اون مثل بقیه نبود، که توی ذهنش مثل بقیه نوبتی بازی دربیاره یا دوستداشتنشو ازم پنهون کنه، یهو دیدم خودمم مثل اون شدم، دیدم منم واسم این چیزا مهم نیست، راستش ادم بعد ازینکه یه سری شکست هارو تجربه میکنه، عاشق کسی میشه که بشه بهش با خیال راحت محبت کرد، بهش محبت کرد و اون عوض نشه، ادم اصلا باید به بعضی ها با خیال راحت تکیه بزنه چون مطمعنه اون مثل کوه پشت احساساتت میمونه خواستم بدونی توام اون ادمی هستی که بهت تکیه کردما.
.