قسمت دوم
بنام خدا
بعد از اینکه متوجه نگاه های رضا شدم،توجه من هم بهش جلب شد.و اومدن های مداوم رضا،دم ایستگاه،باعث شده بود که من ،به هر روز دیدنش عادت کنم. وقتی میرفتم سوار سرویس بشم،میومد و به همین دورادور دیدنش راضی بودم.نگاه های من و رضا،کم کم عمیق شد.آروم آروم دلم داشت پیشش گیر می کرد.متنفر شده بودم از روزای جمعه. می دونید چرا؟چون تعطیل بود و من نمی تونستم رضا رو ببینم.برای یه دختر کلاس دوم راهنمائی خیلی زود بود که عشق بیاد سراغش،،ولی چه میشه کرد!! عشق هم مثل بقیه ی وقایع زندگی، غیر قابل پیش بینی هست..
بنام خدا
بعد از اینکه متوجه نگاه های رضا شدم،توجه من هم بهش جلب شد.و اومدن های مداوم رضا،دم ایستگاه،باعث شده بود که من ،به هر روز دیدنش عادت کنم. وقتی میرفتم سوار سرویس بشم،میومد و به همین دورادور دیدنش راضی بودم.نگاه های من و رضا،کم کم عمیق شد.آروم آروم دلم داشت پیشش گیر می کرد.متنفر شده بودم از روزای جمعه. می دونید چرا؟چون تعطیل بود و من نمی تونستم رضا رو ببینم.برای یه دختر کلاس دوم راهنمائی خیلی زود بود که عشق بیاد سراغش،،ولی چه میشه کرد!! عشق هم مثل بقیه ی وقایع زندگی، غیر قابل پیش بینی هست..
قسمت دوم
بنام خدا
بعد از اینکه متوجه نگاه های رضا شدم،توجه من هم بهش جلب شد.و اومدن های مداوم رضا،دم ایستگاه،باعث شده بود که من ،به هر روز دیدنش عادت کنم. وقتی میرفتم سوار سرویس بشم،میومد و به همین دورادور دیدنش راضی بودم.نگاه های من و رضا،کم کم عمیق شد.آروم آروم دلم داشت پیشش گیر می کرد.متنفر شده بودم از روزای جمعه. می دونید چرا؟چون تعطیل بود و من نمی تونستم رضا رو ببینم.برای یه دختر کلاس دوم راهنمائی خیلی زود بود که عشق بیاد سراغش،،ولی چه میشه کرد!! عشق هم مثل بقیه ی وقایع زندگی، غیر قابل پیش بینی هست..